چرا زير چتر مهربانيت راهم نمي دهي من خيسم از باران تنهايي
چرا ساحل وسيع آغوشت جايي براي اين غريق تن خسته ندارد
من چه عريان ستودم تو را
تو چه راحت پيچيدي مرا در لفاف فرامرشي
نكند تو سايه ي مني كه تا ابد مبهم در وجودم نشسته اي؟!!!!!!!
اي كاش امشب تنهايم بگذارد زندگي
ميخواهم در بستر سرد خاك همخوابه ي خدا شوم